اما چه کنم محرمِ رازم کس نیست – ابوسعید ابوالخیر
|
دردا که درین سوز و گدازم کس ii نیست همراه درین راه درازم کس ii نیست در قعر دلم جواهر راز ii بسیست اما چه کنم محرم رازم کس ii نیست |
|
اما چه کنم محرم رازم کس نیست عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست |
|
اشعار : ابوسعید ابوالخیر. در درگه ما دوستی یک دله کن هر چیز که غیرماست آنرا یله کن. یک صبح به اخلاص بیا بر در ما گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن. ای ناله گرت دمیست اظهاری کن و آن غافل مست را خبرداری کن. ای دست محبت ولایت … |
برچسبها:اشعار : ابوسعید ابوالخیر, چند رباعي از...............( استاد زنده نام شیخ ابوسعید ..., دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر